English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (2419 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
demise U انتقال دادن مال با وصیت
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
transferring U انتقال دادن نقل کردن انتقال
transfers U انتقال دادن نقل کردن انتقال
transfer U انتقال دادن نقل کردن انتقال
testate U وصیت کردن شهادت دادن
intestable U وصیت کردن ناشایسته برای گواه بودن یاگواهی دادن
shifts U انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
conduct U هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
shifted U انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
conducts U هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducting U هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducted U هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
shift U انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
testacy U دارای وصیت نامه بودن نگارش وصیت نامه
willed U وصیت وصیت نامه
wills U وصیت وصیت نامه
will U وصیت وصیت نامه
transporting U انتقال دادن
detach U انتقال دادن
alienates U انتقال دادن
transports U انتقال دادن
shifts U انتقال دادن
alienating U انتقال دادن
detaches U انتقال دادن
transported U انتقال دادن
transfer U انتقال دادن
shifted U انتقال دادن
demise U انتقال دادن
transport U انتقال دادن
shift U انتقال دادن
shifting U انتقال دادن
detaching U انتقال دادن
alienate U انتقال دادن
deliveries U انتقال دادن
to carry over U انتقال دادن
carries U انتقال دادن
carried U انتقال دادن
carry over U انتقال دادن
gears U انتقال دادن
evocate U انتقال دادن
delivery U انتقال دادن
carrying U انتقال دادن
carry U انتقال دادن
transfers U انتقال دادن
gear U انتقال دادن
geared U انتقال دادن
transferring U انتقال دادن
tables U به جدولی انتقال دادن
shuttles U نقل و انتقال دادن
shifts U انتقال تیر دادن
shuttle U نقل و انتقال دادن
table U به جدولی انتقال دادن
redeploys U نقل و انتقال دادن
shift U انتقال تیر دادن
redeployed U نقل و انتقال دادن
shuttled U نقل و انتقال دادن
move U تغییردادن انتقال دادن
shift fire U انتقال اتش دادن
shift fire U انتقال دادن اتش
redeploy U نقل و انتقال دادن
switch fire U انتقال تیر دادن
tabled U به جدولی انتقال دادن
redeploying U نقل و انتقال دادن
shifted U انتقال تیر دادن
tabling U به جدولی انتقال دادن
moves U تغییردادن انتقال دادن
moved U تغییردادن انتقال دادن
demise U انتقال دادن مال
assigned U انتقال دادن وواگذار کردن
to make over U انتقال دادن دوباره ساختن
assigns U انتقال دادن وواگذار کردن
assigning U انتقال دادن وواگذار کردن
assign U انتقال دادن وواگذار کردن
rub off <idiom> U به شخص دیگری انتقال دادن
remise U انتقال دادن گذشت کردن
assignments U ماموریت دادن انتقال افهار
carry over U انتقال به صفحه بعد دادن
make over U انتقال دادن دوباره ساختن
conducts U انتقال دادن رهبری کردن
conducting U انتقال دادن رهبری کردن
conducted U انتقال دادن رهبری کردن
assignment U ماموریت دادن انتقال افهار
conduct U انتقال دادن رهبری کردن
negotiate U وارد معامله شدن انتقال دادن
contango U از دفتری به دفتر دیگر انتقال دادن
negotiated U وارد معامله شدن انتقال دادن
negotiates U وارد معامله شدن انتقال دادن
negotiating U وارد معامله شدن انتقال دادن
delivery U نقل و انتقال دادن پرتاب مهمات یا بار
trasship U بکشتی یا وسیله نقلیه دیگری انتقال دادن
deliveries U نقل و انتقال دادن پرتاب مهمات یا بار
removes U بردن جابجا کردن انتقال دادن بیرون اوردن
acculturate نقل و انتقال دادن فرهنگ یک جامعه به جامعهء دیگر
remove U بردن جابجا کردن انتقال دادن بیرون اوردن
removing U بردن جابجا کردن انتقال دادن بیرون اوردن
indeterminate change of station U انتقال اجباری و موقتی انتقال پیش بینی شده
electronic funds transfer U انتقال الکترونیکی داده ها انتقال الکتریکی سرمایه ها
forward tell U انتقال دادن اطلاعات به ردههای بالاتر گزارش به مقام بالاتر
baseband transmission U روشی که برای بکارگیری انتقال سیگنالهای فرکانس پایین از میان کابل کواکسیال جهت انتقال داده در شبکه بامحلی با فاصله کوتاه
propagate U منتشر کردن قلمه کردن انتقال دادن
propagating U منتشر کردن قلمه کردن انتقال دادن
propagates U منتشر کردن قلمه کردن انتقال دادن
propagated U منتشر کردن قلمه کردن انتقال دادن
transfer processing U امور اداری نقل و انتقال وتسویه حساب با یکان اولیه برای انتقال به یکان دیگر
upload U انتقال یک کپی از یک برنامه انتقال داده از یک سیستم استفاده کننده به یک سیستم کامپیوتری راه دور
signal U 1-حالت موج تولید شده آنالوگ یا دیجیتال برای انتقال اطلاعات .2-پیام کوتاه برای انتقال کدهای کنترلی
xmodem U یک پروتکل انتقال فایل غیرهمزمان برای کامپیوترهای شخصی که انتقال سالم فایل ها را از طریق سیستم تلفن اسان تر می سازد
signaled U 1-حالت موج تولید شده آنالوگ یا دیجیتال برای انتقال اطلاعات .2-پیام کوتاه برای انتقال کدهای کنترلی
signalled U 1-حالت موج تولید شده آنالوگ یا دیجیتال برای انتقال اطلاعات .2-پیام کوتاه برای انتقال کدهای کنترلی
transfer ladle U کفچه انتقال چمچمه انتقال
transfer rate U نسبت انتقال سرعت انتقال
testament U وصیت
injunction U وصیت
bequest U وصیت
injunctions U وصیت
testaments U وصیت
bequests U وصیت
wills U وصیت وصیتنامه
testate U دارای وصیت
testament U وصیت نامه
testate U وصیت کرده
testamentary U مطابق با وصیت
testator U وصیت کننده
hand down <idiom> U وصیت کردن
willed U وصیت کردن
willed U وصیت وصایا
willed U وصیت وصیتنامه
wills U وصیت کردن
will U وصیت وصیتنامه
will U وصیت کردن
to make one's will U وصیت کردن
testamentary U وصیت شده
contractual will U وصیت عهدی
will U وصیت وصایا
making a will U وصیت کردن
bequeath U وصیت کردن
universal legacy U وصیت مطلق
bequeathed U وصیت کردن
nuncupative will U وصیت شفاهی
wills U وصیت وصایا
intestate U بدون وصیت
make one's will U وصیت کردن
make a will U وصیت کردن
intestate U متوفای بی وصیت
testaments U وصیت نامه
possessory will U وصیت تملیکی
he died intestate U بی وصیت مرد
bequeaths U وصیت کردن
bequeathing U وصیت کردن
intestate death U موت بدون وصیت
administration of a will U اجرای وصیت نامه
intestate U فاقد وصیت نامه
intestacy U فوت پیش از وصیت
testaments U تدوین وصیت نامه
to nuncupate a will U زبانی وصیت کردن
Old Testament U پیمان یا وصیت قدیم
testamentary U وابسته به وصیت نامه
wills U با وصیت واگذارکردن خواستن
will U با وصیت واگذارکردن خواستن
willed U با وصیت واگذارکردن خواستن
testament U تدوین وصیت نامه
law of succession U حقوق ارث و وصیت
intestacy U نداشتن وصیت نامه
devising U تعبیه کردن وصیت نامه
devises U تعبیه کردن وصیت نامه
devised U تعبیه کردن وصیت نامه
intestate U کسی که بدون وصیت می میرد
devise U تعبیه کردن وصیت نامه
d. will U پیش نویس یا وصیت نامه
begueath U تملیک مال به وسیله وصیت
testacy U تهیه وتدوین وصیت نامه
testate U متوفایی که وصیت کرده باشد
republication of will U اعاده اعتبار وصیت نامه
probate U رونوشت گواهی شده وصیت نامه
negative acknowledgement U کاراکتر کنترلی که ترمینال گیرنده در انتقال اطلاعات برای ترمینال فرستنده صادرمیکند تا اعلام کند که یک اشتباه انتقال در اخرین بلوک اطلاعات ارسال شده وجوددارد
devised U به ارث گذاشتن مال غیرمنقول به وسیله وصیت کتبی
intestate U کسی که پیش از وصیت کردن فوت کرده است
devising U به ارث گذاشتن مال غیرمنقول به وسیله وصیت کتبی
devises U به ارث گذاشتن مال غیرمنقول به وسیله وصیت کتبی
devise U به ارث گذاشتن مال غیرمنقول به وسیله وصیت کتبی
gavelkind U تقسیم مال کسی که بی وصیت مرده بطور برابر میان پسرانش
trans shipment U انتقال بکشتی دیگر انتقال بنقلیه دیگر
restraint of marriage U شرط ضمن هبه یا وصیت که به طور مطلق ازدواج متهب یا موصی له را منع کنند
nuncupative will U در CL این وصیت فقط در مورد سربازان و ملوانان در حال خدمت قابل قبول است
IrDA U روش استاندارد برای انتقال اطلاعات از طریق اشعه نوری . برای انتقال اطلاعات در کامپیوترهای قابل حمل یا PDA به یک چاپگر یا صفحه تصویر. برای این منظور کامپیوتر و چاپگر باید پورت IrDA داشته باشند
probate U گواهی حصر وراثت گواهی نمودن صحت وصیت نامه
propounder U ابراز کننده یا مطرح کننده وصیت نامه در دادگاه امورحسبی
holographs U سند اصیل وصیت نامه یا سند دیگری دستینه
holograph U سند اصیل وصیت نامه یا سند دیگری دستینه
reducing U تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduce U تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduces U تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
escheat U حق تصرف دارایی متوفی ازطرف دولت یا پادشاه درموردی که متوفی بی وارث یابی وصیت مرده باشد مصادره کردن
consents U اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consenting U اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consented U اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consent U اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
assignment U انتقال
assignments U انتقال
bail arm U انتقال
intuitions U انتقال
Recent search history Forum search
1To be capable of quoting
2دلیل قرار دادن no1 بجای number 1
2دلیل قرار دادن no1 بجای number 1
2من نمیتونم از دیکشنری فارسی به انگلیسی استفاده کنم چرا
1Profiles are unique pages where one can ‘‘type oneself into being’’
1ترجمه لغت شینه در رشته برق به انگلیسی
1to take a spell at whell
1انتقال قطعی
1Poked back
1bioconjugate composed of controlled release polymer nanoparticles
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com